بالاخره خبری که مدّتها منتظرش بودم را شنیدم؛ ویروس کرونا در سفر دور دنیایش به شهر ما رسید. آمدن چنین روزی البته اجتنابناپذیر مینمود. از خیلیوقت پیش منتظرانه نشسته بودم که واکنش خودم را به خطر ببینم. واکنشم این بود: کمیناراحت شدم. نه از این جهت که ممکن است مبتلا شوم (هرچند واقعاً ترجیح میدهم که مبتلا نشوم) و نه از این جهت که ممکن است بمیرم؛ حتی نه از این جهت که از این به بعد لازم میشود دستورالعملهای بهداشتی را سرلوحهی زندگیام کنم؛ بیشتر از همه بهخاطر اینکه میدانم حال و حوصلهی رعایت آنهمه آداب و ترتیب بهداشتی را ندارم، و بعد بهخاطر رعایت نکردنش کمابیش دچار عذاب وجدان خواهم شد. صادقانه بگویم، حوصلهی عذاب وجدان جدید نداشتم و این خواهینخواهی معذّبم میکند.
زندگی؛ حاشیهای بر روایت مشکاتیان بازدید : 616
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 20:24